محل تبلیغات شما



این‌طوری بود که یه روز صبح بیدار شدیم دیدیم آقای فرجی دانا (رونوشت: دو طبقه بالای این آزمایشگاهی که توش نشسته‌ام، دفتر آقای دکتر. مادرشون هم به‌تازگی فوت کردن اتفاقاً که خدایش بیامرزاد.) آیین‌نامه‌ای رو امضا کردن که سهمیهٔ المپیاد توی کنکور از ۲۰٪ شده ۱۰٪. (به اصطلاح اینا: حد نصاب شده ۹۰٪.) اول می‌گفتم مملکت قانون داره و عطف به ما سبق نمی شه. بعد دیدم می‌گن این یکی فرق داره: می‌شه. حساب کتاب که کردیم دیدیم بین ۱۰٪ و ۲۰٪ فرق زیاده. من طبق معمول گفتم خب شده دیگه، چی کارش کنیم؟ همینه که هست.

بعد یه آقایی به اسم سهیل وفاییان اومد این‌جا توی همین وبلاگ کامنت گذاشت که بیاید یه کاری بکنیم. من دوباره گفتم چی کارش کنیم؟ همینه که هست.

چند روز بعد یه دوستی مخ منو زد (سلام مبینا) و نتیجه‌اش شد این. و بعدتر نتیجه داد: سنجش یه اصلاحیه زد که سهمیهٔ المپیاد می‌شه همون ۲۰٪، که ما فقط عکسش رو دیدیم و من الان همون عکس رو هم ندارم. (اگه کسی داره بفرسته برام لطفاً.) به هر حال با اعمال شاقه رفتیم دانشگاه. این وسط هم من یه سری دوست پیدا کردم (سلام مهسا).

سهمیه‌هه بالا رفت و پایین اومد. و اگه این قانون جدیده که نوشتن همین‌جوری تصویب بشه و برداشت من ازش درست باشه سهمیهٔ المپیاد محدود می‌شه به رشته‌های مرتبط کلاً، حداکثر تا ۵٪ ظرفیت رشته‌محل‌ها و با اعمال حد نصاب ۹۰٪ تراز. سهمیهٔ طلای کشوری بدون کنکور هم کلاً حذف می‌شه.

برام مهمه؟ احتمالاً نه؛ حداقل نه از اون جنبه‌ای که به نظر میاد. فقط باعث شد پیام بدم به چند تا آدم قدیمی که مدت‌هاست با هم حرف نمی‌زنیم، و باعث شد بعد از کلی وقت بنویسم. و این که هیچ واکنشی با نوشتن این پست دریافت نخواهم کرد هم نشون می‌ده این وبلاگ کاملاً مرده و اون تابوت-تمپلیت قهوه‌ای که وقتی بچه بودم براش درست کردم برازنده‌اشه.

× عنوان (و بعضی چیزای دیگه): کپی از روی عنوان پست مبینا (طبیعتاً)


خب از اون‌جا که کسی این‌جا چیزی ننوشته در موردش، مجبورم خودم بگم دوباره. قراره ‐ اگه ابر و باد و مه و خورشید و فلک و سایر دست‌اندرکاران اجازه بدن ‐ چهارشنبه پنجم تیر دور هم جمع بشیم به مناسبت فارغ‌التحصیلیمون. (و بله؛ بعد از چهار سال کیان تونست این آدما رو دور هم جمع کنه بالاخره.)

اگر احیاناً کسی هست که مطلع نبوده و می‌خواد بیاد به کیان یا کیارش اطلاع بده لطفاً. اگر راه ارتباطی نداره هم می‌تونه از بخش پیوندهای وبلاگ (سمت راست) اسم من رو بزنه، به ایمیل پایین اون صفحه ایمیل بفرسته، من راه ارتباطی بهش بدم.

جای شمایی که نیستی هم خیلی خالیه. خود شما.


دو سال پیش هی بچه ها ذوق داشتند که وبلاگ دوره رو شروع کنیم و اینا. بعد کلی عصبانی شدیم از اونایی که اومده بودند adabi27 رو اشغال کرده بودند از قبل! چه می دونستیم که این وبلاگ عزیزمون یه سال بیشتر دوام نمی آره! ما روز های خوبی رو در کنار هم گذروندیم (حداقل من این طوری فکر می کنم!) قرار نبود به این سرعت هم رو فراموش کنیم! حالا که خیلی از اون روز ها می گذره من دارم فکر می کنم که ای کاش زمان همون جا می ایستاد همون جا سر کلاس معاصر که صدای شعر خوندن دکتر رحیمی (البته در معیت صدا های اضافی ساختمان سازی!) توی گوش هامون می پیچید. همون جا وسط بیت های خاقانی که دکتر فیروزیان می خوند. وسط ذوق کردن های دکتر بشردوست هر بار که اسم ولک و کانت رو می آورد!. همون جا که اون خانوم راهنما (که اسمش رو یادم نمی آد!) داشت توی شهر ری داد و بیداد می کرد!کاش زمان اون لحظه ای که هممون جمع شدیم جلوی موزه فرشچیان همون جا که داشتیم عکس یادگاری می گرفتیم. کاش زمان همون جا می ایستاد!

بعد همون خیلی وقت پیش ها یکی از بچه ها اومد اینجا نوشت که : وبلاگ درفشمونه! بالا نگه‌ش داریم! هیچ کدوممون گوش ندادیم!. اصلا درفش به کنار! یادمون رفت همدیگه رو! دوره‌مون رو!

فردا سوم تیره!! دو سال پیش همین روز ها شروع کردیم دوره‌مون رو! حالا که دوره‌ی بیست و نه داره شروع می شه احساس کردم ما و درفشمون داریم در گذشت ادوار و اعصار(!) فراموش می شیم! پس تقاضا می کنم که بیاریدش بالا! مخصوصا بچه هایی که هنوز خیلی توی همون فضا های ادبیات هستند.(البته اگه هنوز کسی اینجا رو می خونه احیانا!)

پ.ن.اول: به طور قطع خودم هم از این ایراد ها مستثنی نیستم!

پ.ن.دوم:واقعیت اینه که من قصد نداشتم هیچ وقت اینجا نویسنده باشم! می خواستم فقط بخونم! که چون هیچی برای خوندن نبود مجبور شدم!:) به بزرگواری خودتون ببخشید!

پ.ن.سوم:این روز ها ما رو هم دعا کنید لطفا.

 

ارادتمند!


سلام

خب همون طور که می‌دونید بچه‌های دوره تیم بقیهٔ رشته‌ها، معمولاً برای بچه‌های سال بعد یه آزمون آزمایشی طراحی می‌کنند. از اون جا که ما دوره تیم نداریم و ضمناً منابع هر سال تغییر می‌کنه، هماهنگی‌ها خیلی سخت می‌شه.

به هر حال سعی داریم با کمک تعدادی از دوستان و همکاران یک آزمون آزمایشی برای مرحلهٔ دو طراحی کنیم که ان شاء الله تا فردا از این جا قابل دریافت هستش.

× خیلی‌بعداً‌نوشت: چون بلاگفا منهدم شد و آدرس بالایی حذف و جایگزین شد.

سؤالات و پاسخ تستی

از این دوستان که به هر شکل (نه صرفاً طرح سؤال) با تیم ما همکاری داشتند تشکر می‌کنم:

خانم‌ها:

  • ستایش دشتی (طلای ۹۲)
  • نرگس معینی (طلای ۹۳)
  • زهرا وطن‌خواه

و آقایان:

  • مهدی جاهدی (طلای ۹۳)
  • کیارش صالحی (طلای ۹۳)
  • سید علیرضا قاضی‌نوری
  • کمیل غلامی (طلای ۹۳)
  • مجتبی محمدنژاد
  • امیرحسین هاشمی (طلای ۸۵)

و دیگرانی که من سهواً اسمشان را جا انداختم.

موفق باشید!

× سایت المپیاد ادبی دات آی آر هم یک آزمون آزمایشی از منابع غیردرسی طراحی کرده که می‌توانید از این جا دانلودش کنید.


در بند کردن ماهیی محبوب ، غاده السمان ، 1976

سنگواره ماهیی به من هدیه کردی

                                            چهل میلیون ساله

و گفتی : یگانه ماهیی است

                                       که دریا بدو عاشق شد

و جاودانه اش کرد.

آیا با من بر این باور نیستی 

    که دریا  

             در همان لحظه که ماهی را 

                                          در بند عشق خود کشید 

                                                        کارد بر گلویش سایید ؟

یگانه هنر اینست 

               که در گرفتار کردن لحظه ای گریز پا

  از عهده برآیی

                 بی آنکه لحظه را بکشی

                                           یا با مرگش بمیری

دوست ندارم ادامه مطلب بزنم ، ولی چاره ای نیست ، حتما بخونید !


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شیمیدان dardhavagamha